۱۳۹۱ اسفند ۸, سه‌شنبه

وزیر خارجه اسبق انگلستان: با رئیس جمهور شدن احمدی نژاد در سال ۸۴، تندروهای آمریکایی آنچه را کشته بودند درو کردند


چکیده :انتخابات ریاست جمهوری در ژوئن در ایران برگزار می‌شد. این بار توازن قدرت در ایران به کلی تغییر کرده بود. محمود احمدی‌نژاد، شهردار تهران در انتخاباتی برنده شد که کمتر کسی مدعی آزاد و منصفانه برگزار شدن آن بود. جان بولتون و دیگر نئوکان‌های آمریکا آنچه را کشته بودند، درو...

کلمه – گروه خبر: سایت بی بی سی فارسی امروز در گزارشی از کتاب خاطرات جک استرا، وزیر خارجه اسبق انگلیس، نکات جالبی از نقش سیاست راست افراطی حاکم بر آمریکا در دوره جورج بوش پسر را که منجر به روی کار آمدن جریان افراطی دیگری در ایران شد را توضیح داده است.
به گزارش کلمه، در این گزارش، محور خطای نئوکان ها در آمریکا، قرار دادن ایران در محور شرارت دانسته که منجر به تقویت تندروها در ایران و تضعیف میانه روهای اصلاح طلب در ایران شد. سیاستی که به موازات دیگر تندروهای موجود در بخش های انتسابی نظام، منجر به روی کار آمدن احمدی نژاد در سال ۱۳۸۴ شد.
این گزارش نکات خواندنی دیگری از جمله حاشیه هایی از مذاکرات هسته ای ایران و غرب و نظر تحسین آمیز جک استرا درباره شخصیت سید محمد خاتمی را در بر دارد که در ادامه، به صورت کامل آمده است:
یک رئیس جمهور خوشبین به غرب در تهران و یک وزیر خارجه متمایل به سپری شدن خاطرات تاریخی تلخ در لندن؛ گروهی سیاستمدار شتاب زده هم در واشنگتن.
 اینها شخصیت های یک فصل از کتاب خاطرات جک استرا، وزیر امور خارجه بریتانیا در سال های ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۶ است که به سبب سفرهای پی در پی اش به ایران، از روزنامه تایمز لندن لقب «جک تهرانی» گرفته بود.
 رئیس جمهور خوشبین محمد خاتمی است، وزیر جسور جک استرا و شتاب زدگان، نو محافظه کاران آمریکایی در دولت جورج بوش. بازیگران یک دوره تاریخی مهم برای ایران که اگر همه چیز خوب پیش می رفت شاید یک دستاورد تاریخی در بهبود روابط غرب و یک کشوری اسلامی در قلب بحران های خاورمیانه را ممکن می کرد.
 ایران و بریتانیا در اوایل دهه هشتاد خورشیدی یک فرصت استثنایی برای بهبود روابط دو کشور و گشایش فصل تازه ای از روابط یافته بودند و همسویی منافع هر دو طرف با آمریکا دورنمایی روشن به آن داده بود.
 محمد خاتمی آشکارا از آشتی با غرب سخن می گفت و از پایتخت مهمترین کشورهای اروپایی بازدید رسمی می کرد.
 البته لندن هیچگاه میزبان او نشد، اما جک استرا در اقدامی بی سابقه که از سوی جانشینان او هم تکرار نشد، در فاصله ای کوتاه بارها به تهران رفت و مقدمات بازدید پرنس چارلز، ولیعهد بریتانیا از ایران را هم فراهم کرد.
آغاز دردسرها از صبح اولین روز در تهران
آقای استرا در کتاب خاطراتش که اخیرا منتشر شده فصلی را به ایران و مسائل خاورمیانه اختصاص داده. این فصل با جمله ای از محمد خاتمی آغاز شده که در سخنرانی اش در سازمان ملل پیشنهاد کرده بود «برای رسیدن به یک زندگی امن و امیدبخش بیایید به جای ائتلاف برای جنگ برای صلح ائتلاف کنیم.»
 اولین دیدار استرا از تهران نزدیک به سه ماه پیش از زمان برنامه ریزی شده انجام شد. حملات یازدهم سپتامبر و همدلی شگفت‌انگیز مقام های ایران و شهروندان این کشور با قربانیان فاجعه ای که چند روز پیش از آن آمریکا را مبهوت و عزادار کرده بود، زمینه مناسبی برای این سفر بود.
 روابط دو کشور مدتی پیش از آن به ابتکار کمال خرازی، وزیر امور خارجه وقت ایران و همتای بریتانیایی اش، رابین کوک به سطح سفیر ارتقا پیدا کرده بود. جک استروا روز ۲۵ سپتامبر ۲۰۰۱ از راه اردن وارد تهران شد؛ اما اولین سفر وزیر خارجه بریتانیا به ایران بعد از انقلاب اسلامی برای او بی درد سر نبود.
 «وقتی از نشست صبحانه با کمال خرازی بر می گشتم آلیس [همسر جک استرا] روی خط بود و به من گفت که اخبار بی بی سی گزارش هایی داشته که اسرائیلی ها را دلخور کرده . . . با خط امنیتی به تونی [بلر] تلفن و ناراحتی شدیدم را از رفتار اسرائیلی ها بیان کردم.»
 آقای استرا بعد از کنفرانس خبری و ملاقات با محمد خاتمی رئیس جمهور ایران، عازم تل آویل شد اما موشه کاتساو رئیس جمهور اسرائیل ملاقاتش را با او لغو کرد و شمیون پرز نخست وزیر هم قرار ضیافت رسمی را بر هم زد.
 همه چیز به واژه برمی گشت. استرا برای روزنامه ای ایرانی مقاله نوشته بود.
 او پیش نویس مقاله ای را دور روز پیش از سفر به تهران درهواپیما خوانده بود «بدون اصلاحات مهمی تاییدش کردم و به سروقت کارهای دیگری رفتم.»
 اواخر شامگاه ۲۴ سپتامبر جک استرا از راه فرودگاه مهرآباد به تهران رسید «شب را در اقامتگاه بزرگ سفارتخانه بریتانیا سپری کردیم و نیک براون سفیر بریتانیا در تهران و همکارانش توصیه های خوبی به من کردند. مقاله ای که به فارسی ترجمه شده، به موقع در روزنامه های تهران چاپ شده بود.»
‘طوفانی عصبی در فنجانی چای’
 صبح روز بعد ساعاتی پس از انتشار مقاله در روزنامه های تهران نشانه های رنجش اسرائیلی ها از آن «یک کلمه» هویدا شده بود و به تعبیر استرا «طوفانی عصبی در فنجان چای» به پا کرده بود.
 این واژه «فلسطین» بود. آقای استرا در مقاله ای که به زبان فارسی صبح روز ورودش به تهران در یکی از روزنامه های ایران منتشر کرده بود، آن را به کار برده بود.
 «فلسطین و اسرائیل هفته گذشته آتش‌بس اعلام کردند. حالا آنها می‌توانند راه حلی دائمی برای اختلافاتشان پیدا کنند که برای هر دو طرف عادلانه و قابل قبول باشد. بعد از ترک ایران به بیت‌المقدس سفر خواهم کرد تا برای هر دو طرف روشن کنم که نباید این فرصت ایجاد شده برای صلح را هدر بدهند. اگر خشونت و بی‌رحمی از سر گرفته شود، درک آن برای جامعه بین‌المللی بسیار سخت خواهد بود.»
 استرا می نویسد که یک وزیر اسرائیلی این واژه را «وقیح و مستهجن» دانست اما «مقاله من بی عیب بود. اجازه دادن به اسرائیلی ها تا رفتاری بدی از خود نشان دهند بی معنی بود.»
 آقای استرا از پس دیداری کوتاه و در آستانه حمله نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا به طالبان و القاعده در افغانستان تهران را به مقصد اسرائیل ترک کرد. اما این تازه آغاز دورانی از همکاری نزدیک دو کشور بود.
 «بهتر بود که این سفر در دنیایی آرام تر، به صورت جداگانه به ایران و اسرائیل انجام می شد اما ما از این نعمت برخوردار نبودیم.»
 چند هفته بعد، انتشار خبری کوتاه در خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی برای روزنامه نگاران ایرانی و ناظران مسائل این کشور شگفتی ساز بود. «جک استرا برای دومین بار در کمتر از دو ماه عازم ایران است.»
‘تونی بلر هم موافق است’
همکاری نزدیکی بین دو کشور برای مبارزه با تروریسم و حمله به القاعده و طالبان در حال شکل گیری بود.
 آقای استرا در خاطراتش می نویسد که «پیش از این بریتانیا و ایران بر سر تعریف تروریسم همیشه با هم اختلاف داشتند» اما هر دو کشور و حتی آمریکا این بار منافع مشترکی پیدا کرده بودند که از قضا در همسایگی ایران بود.
 حمله به افغانستان و سقوط طالبان و القاعده و مدتی بعد حمله به عراق و ظهور دوستان ایران در صحنه سیاسی این کشور به جای صدام حسین و هیات حاکمه حزب بعث، دو دشمن همسایه ایران را از صحنه حذف کرد و به قدرت منطقه ای ایران نفوذی خیره کننده بخشید.
 جک استرا می نویسد که او از این تغییر وضعیت و خروج ایران از انزوا خشنود بود و تونی بلر نخست وزیر بریتانیا هم از این سیاست حمایت می کرد. «معتقدم بودم و هستم که این وضعیت قابل مدیریت بود و می توانست به حل تدریجی انزوای دیپلماتیک ایران و منفعت بیشتر برای همه منجر شود.»
 نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا و با حضور پررنگ بریتانیا، نبردی موفق در افغانستان و حمله ای کم تلفات و تصرف سهل عراق را در پی داشت که بدون همراهی ایران چنین ویژگی هایی نمی یافت.
 ایران در سالی که به پیشنهاد محمد خاتمی و تصویب مجمع عمومی سازمان ملل سال گفت و گوی فرهنگ ها و تمدن‌ها نامگذاری شده بود، عملا درگیر دو جنگ در همسایگی خود و شراکتی جهانی برای مبارزه با تروریسم شده بود.
برگ برنده اصلاح طلبان: پیش به سوی خروج ایران از انزوا
 سقوط صدام و فتح بغداد، پایتخت کشوری که ایران هشت سال با آن جنگیده بود فقط سه هفته طول کشید. ایران پیش از این نقشی تعیین کننده در به قدرت رساندن حکومت انتقالی افغانستان به رهبری حامد کرزی بازی کرده بود.
 اصلاح طلبان ایران که دولت و مجلس را در دست داشتند توانسته بودند گامی بلند در همراهی جهانی بردارند و در برابر محافظه کارانی که سال ها اختلاف ایران و غرب را به هویت خود بدل کرده بودند، چند برگ برنده رو کنند.
 اعتبار تغییر چهره جمهوری اسلامی از یک کشور «همیشه متهم به گسترش تروریسم» به یک بازیگر پرنفوذ منطقه‎ ‌ای به نام اصلاح طلبان ثبت شده بود که شماری از آنها سفارت آمریکا را تصرف کرده بودند.
 جک استرا می نویسد که دیدارهایش از تهران «پرحاصل» بود. «تمام سعی ام را کردم تا فهمی از تاریخ ایران داشته باشم که حکومت چگونه عمل می کند و یکپارچگی اش را حفظ می کند.»
 او به نقش بریتانیا در کودتای سوم اسفند و برآمدن رضاخان و برافتادن قاجار، تبعید رضا شاه در شهریور ۱۳۲۰، کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سقوط دولت محمد مصدق و حمایت از صدام حسین در جنگ با ایران یاد کرده و می نویسد «درحالی که در بریتانیا به طور قابل ملاحظه ای نقش ما در ایران کمتر شناخته شده، این موضوع در ذهن ایرانی ها شعله ور است.»
 آقای استرا می نویسد «ایران حس قوی استثنایی بودن می کند – همانقدر که ایالت متحده چنین حسی دارد- مرزهایش طولانی است و نوعی سودازگی در کنه تاریخ شیعه است که به این احساس ایرانی ها که غرب آنها را تحقیر کرده است، دامن می زند. آنها تشنه احترام به ملیت و تمدن کهن شان هستند.»
 همکاری ایران با بریتانیا و آمریکا در مبارزه با تروریسم حیاتی بود و خوشبینی هایی برای گسترش همکاری های دو طرف در میان اصلاح طلبان ایران پدید آورد و سیاستمداران اروپایی را هم به ادامه آن خوشبین کرد.
روسری ها را سر کنید، دوباره به تهران رسیدیم
 جک استرا، محمد خاتمی را شخصیتی توصیف می کند که «هم فیلسوف سیاسی است و هم سیاستمدار» و با حمایت آیت الله «خامنه ای به شیطان بزرگ – یعنی ایالات متحده- و غرب رو کرده» اما در توصیف برداشت عمومی ایران از کشورش می گوید ایرانی ها «همچنان به این جزیره عهدشکن مظنون بودند.»
 فصل مربوط به ایران و خاورمیانه در کتاب آقای استرا نمایشی است از تلاش فشرده او برای فهم مسائل سیاسی و اجتماعی و درک ریشه های بدبینی ایران. «این کنایه در میان دیپلمات های بریتانیایی که ایران تنها کشوری است که بریتانیا را ابرقدرت می داند، کمتر در میان ایرانی یک شوخی به حساب می آید.»
 او در فاصله ای کوتاه ۵ بار به ایران سفر کرد.«دیگر به جریان عادی کار آشنا بودم، وقتی هواپیما می نشست، کارمندان زن همراه با شوخی های بسیار – که من هم معمولا سردمدارش بودم – باید روسری و مانتوهای خود را به تن می کردند. ترافیک تهران وحشتناک بود و بیشتر ماشین ها، خودروهایی فرسوده بودند که در اصل ساخت یک کمپانی تعطیل شده انگلیسی بود.»
 در میان همکاری های رو به گسترش امنیتی ایران و آمریکا ناگهان ضربه ای اساسی به همه چیز وارد شد که تعجب اروپایی ها و بهت ایران را به دنبال آورد: سخنرانی سالانه رئیس جمهور آمریکا در کنگره و قرار دادن نام ایران در کنار کره شمالی و عراق به عنوان محور شرارت.
 تردیدهای سنتی در جمهوری اسلامی نسبت به صداقت آمریکایی بار دیگر بالا گرفت. جک استرا می گوید نمی داند گنجاندن نام ایران در این فهرست عامدانه بوده یا از روی سهل انگاری اما به نظر او از نظر استراتژیکی و راهبردی «فاجعه» بود.
جورج بوش و یک سخنرانی با اثراتی ‘فاجعه بار’
 استرا می نویسد که آمریکایی ها «اگر درک دقیق تری از وضعیت پیچده نخبگان ایران داشتند – نه دیدگاهی تک بعدی که ایران کشوری دیکتاتوری است- در می یافتند که موضعی چنین دفعی، قدرت مردی را که روابط بهتر و تازه ای با غرب آغاز کرده – یعنی خاتمی – تا چه حد تضعیف می کند و در برابر، قدرت های تیره و تیره تر را که موقعیت شان به شیطان و اهریمن نشان دادن آمریکا وابسته است، تقویت می کند.»
 اما با مطرح شدن پرونده اتمی ایران در سطحی وسیع و فراگیر در جهان، و تلاش سه وزیر خارجه اروپایی از جمله جک استرا برای حل و فصل ماجرا بدون دخالت نظامی آمریکا که از یک نبرد موفقیت آمیز در عراق سرمست به نظر می رسید، ایران نگران از اینکه یکباره هدف سوم حمله نظامی باشد، در پی یک چانه زنی بزرگ بود.
 استرا می نویسد «ایرانی ها و شاید بخشی از آنها، کمی بعد از حمله نیروهای ائتلاف به عراق، از طریق دولت سوئیس (حافظ منافع آمریکا در ایران) شروع کردند به گوش تیز کردن. موضوع گفت و گوی چند جانبه برای چانه زنی بزرگ با ایالات متحده در مورد برنامه اتمی و به رسمیت شناختن احتمالی اسرائیل و برداشتن تحریم های آمریکایی مطرح شد.»
 جک استرا می گوید «ایالات متحده این پیشنهاد را رد کرد و خطایی دیگر به فهرست اضافه شد.»
 اشاره او به نامه غیر رسمی است که مقام های دولتی ایران در قالب پیشنهادی به سفارت سوئیس فرستاده بودند.
 اما این بی محلی آمریکایی فرصتی برای بریتانیا و اروپا بود.
 به نوشته استرا «نگرش ایرانی ها نسبت به ما بعد از کم محلی آمریکایی ابتدا به گفت و گوی های دیپلماتیک با حکومت ایران و بعد در ژوئیه و اوایل اوت به مذاکرات مشروح بین وزیران خارجه آلمان، فرانسه و بریتانیا در قالب نامه ای مشترک به (کمال) خرازی که من و دومینیک دوویلپن تهیه کرده بودیم، منجر شد.»
یک روز استثنایی در کاخ سعدآباد تهران
 اشاره آقای استرا به تحرکات سیاسی و دیپلماتیکی است که سرانجام به حضور وزرای خارجه بریتانیا، فرانسه و آلمان در تهران و امضای یک بیانیه تاریخی انجامید. این بیانیه پذیرش تعلیق غنی سازی اورانیوم و پروتکل الحاقی معاهده منع گسترش سلاح های اتمی در مهر ۱۳۸۲ از سوی ایران بود که اجازه بازرسی های بیشتری را به آژانس بین المللی انرژی اتمی می داد.
 «در اوایل اکتبر ۲۰۰۳ مذاکرات دیپلماتیک برای ما سه نفر به اندازه کافی پیش رفته بود تا موافق نشست مشترک در پایان ماه شویم. به عنوان وزیر، سفر به تهران استثنایی ترین تجربه ام بود. با دومینیک و یوشکا در اقامتگاه سفیر آلمان صبحانه خوردم تا برای مذاکره اصلی با ایرانی ها که با هدایت دکتر [حسن] روحانی بود، آماده شویم.»
 وزیر خارجه بریتانیا که پیش از آن چهار بار دیگر به ایران سفر کرده بود به موقعیت مقر وزارت خارجه ایران در مناطق جنوبی شهر اشاره کرده و گفته که «دولت ایران تصمیم گرفته بود که این نشست در شمال پایتخت در مرکز دیپلماتیکی که با باغ خوبی احاطه شده بود، برگزار شود.»
 «ایرانی ها باغ هایشان را دوست دارند در واقع کلمه پارادایس از واژه قدیمی فارسی [پردیس] مشتق می شود که به معنای پارک یا بوستان است.»
 خواست ایران در برابر توافق با اروپایی ها، حل و فصل صلح آمیز اختلافات و جلوگیری از حمله احتمالی آمریکا و ممانعت از ارسال پرونده ایران به شورای امنیت بود.
 مذاکرات در کاخ سعدآباد تهران جریان داشت.
 «نشست در اتاقی مستطیل شکل بدون نور طبیعی برگزار شد. درباره بسیاری از مفاد پیش‌نویس‌ بیانیه توافق شده بود؛ فقط دشوارترین مسئله [تعلیق غنی سازی اوارنیوم] کنار گذاشته شده بود. بحث دور میز جریان داشت، ایرانی‌ها امیدوار بودند که این ژیمناستیکِ کتبی که برای آن شهره عالم‌اند، بتواند ترکی در دیوار سفتِ ما سه نفر ایجاد کند.»
 قرار بود بعد از دیدار سه وزیر اروپایی با حسن روحانی دبیرشورای عالی امنیت ملی ایران و سرپرست مذاکرات اتمی همگی به دیدن محمد خاتمی بروند.
 «این برنامه با خوش‌بینی در جدول زمانی ساعت ۱۰ و نیم صبح گنجانده شده بود اما ساعت ۱۰ ونیم آمد و رفت و هنوز توافقی صورت نگرفته بود، به ویژه بر سر مورد حساس تعلیق غنی‌سازی اورانیوم. ناگهان دکتر روحانی اعلام کرد که وقتش است که همه برویم و رئیس‌جهمور را ببینیم.»
 اما سه وزیر اروپایی به نوشته جک استرا از این پیشنهاد استقبال نکردند.
 «ما سه نفر به یکدیگر نگاه کردیم. دیگر همدیگر را خوب می‌شناختیم. من گفتم اما چیزی وجود ندارد که به خاطرش برویم و دیدار کنیم. دومینیک گفت برنامه‌های کاری ما در هواپیما و فرودگاه آماده است و یوشکا گفت ما خیلی خوشحال می‌شویم که برویم به کارمان برسیم. توافق را به وقت دیگری موکول کردیم و همه از صندلی‌ها بلند شدیم. بهت و حیرت بر چهره طرف ایرانی‌ها نشسته بود. ایرانی‌ها را دیدیم که رفتند دور هم جمع شدند. دکتر روحانی و دیگر مذاکره‌کنندگان شروع به تلفن زدن کردند- به تصور ما با رهبر و مشاورانش تماس می‌گرفتند.»
 حسن روحانی در خاطراتش که از قضا آن هم در سال جاری منتشر شده توضیح داده که با محمد خاتمی تماس گرفته و او سفارش کرده که هرطور هست با وزاری اروپایی به توافق برسند. توصیه جدی او جلوگیری از شکست مذاکرات بود. به روایت آقای روحانی او با دفتر رهبر ایران هم تماس گرفت و پس از آن که متوجه شد مانعی از سوی رهبر وجود ندارد، آماده برگشت به میز مذاکره و توافق نهایی می شود.
 وزرای اروپایی به روایت جک استرا در این لحظات به باغ سعدآباد رفته بودند. «ما کمی پلیکیدیم، بعد برای تنفس به باغ زیبا [سعدآباد] رفتیم. در نهایت، به داخل دعوت شدیم. طفره رفتن‌های شفاهی جای خودش را به مذاکره جدی و سختِ قدیمی داد. نتیجه، بیانیه تهران بود.»
 ایران تعلیق داوطلبانه غنی سازی اورانیوم و امضای پروتکل الحاقی را پذیرفت که اجازه نظارت دقیق تر و جزئی تری را به آژانس بین المللی اتمی می داد.
 جک استرا می گوید سپس به دیدار محمد خاتمی رئیس جمهور ایران رفتیم. در حالی به دلیل طولانی شدن مذاکرات آقای خاتمی که دفتری هم در سعدآباد داشت به سالنی دیگر در محل مذاکرات آمد و ملاقات همانجا انجام شد.
 «این آخرین دیدار پنجگانه من از تهران بود هیچ وزیر خارجه دیگری از آن زمان از ایران دیداری نداشته است.»
جان بولتن؛ “مردی که خوشحال می شوم دیگر او را نبینم”
 آقای استرا واکنش کالین پاول، وزیر خارجه آمریکا را با توافق سه کشور اروپایی و ایران این چنین توصیف می کند «خیلی احساس همراهی می‌کرد کالین دنبال جز به جز ماجرا را گرفت و تلاش زیادی به خرج داد تا موافقتی درون دولت به دست آورد اما با وجود نیروهای تاریکی دچار مشکلات معمول شد. به عنوان مثال، دونالد رامسفلد [وزیر دفاع آمریکا] در خاطراتش آورد که فکر می‌کرد روند سه کشور اروپایی، یک فاجعه است. اما حتی این هم آنهایی را که نمی‌خواستند معامله‌ای با ایران برقرار شود، راضی نکرد و کسانی به من و ایرانی‌ها ظنین بودند.»
 به نوشته استرا، تلاش می شد این سو ظن ها کم کم از واشنگتن به لندن کشانده شود.
 «آن سو‌ظن‌ها در جولای ۲۰۰۴ زمانی رو آمد که روزنامه تایمز، رویکرد من به ایران را در گزارش صفحه اول برجسته کرد. در این مقاله از منبعی بدون نام در دولت بوش نقل قول کرده بود که من به عنوان «جک تهرانی» شناخته می‌شوم.»
 کسی که به این جو دامن می زد و برای استرا شناخته شده بود.
 «سخت نبود که رد این منبع را پیدا کرد. جان بولتن، معاون وزارت امور خارجه آمریکا آن زمان در لندن بود. بولتن یکی از معدود آدم‌هایی است که در زندگی خود ملاقات کردم و خوشحال می‌شوم که دیگر او را نبینم. او متعصب و مهوع بود.»
 آقای استرا می گوید «مهمترین دلیل پرخاشگری بولتن – و بسیاری در اسرائیل- به من، به دلیل گرایش آنها به عملیات نظامی ضد ایران بود.»
سقوط اصلاح طلبان ایران: برداشت محصول نئوکان ها
 چندی پس از آغاز مذاکرات سه کشور اروپایی با ایران، ایرانی ها به نوشته حسن روحانی به این نتیجه رسیده بودند که آمریکا توافق های صورت گرفته با اروپایی ها را بر هم می زند. جک استرا هم تلویحا این موضوع را تایید کرده و نوشته کاندولیزا رایس « اوایل ۲۰۰۵، عهده‌دار وزارت خارجه شد و تغییر مثبتی را در نگرش آمریکا نسبت به ایران تضمین کرد.»
 آمریکا به طور رسمی به ترکیب کشورهای مذاکره‌ کننده با ایران پیوسته بود و گروه ۱+۵ متشکل از پنج عضو دائمی شورای امنیت به همراه آلمان چانه زنی های اتمی را با ایران دنبال می کردند.
 این گروه «بسته‌ای از امتیازاتی ناظر به درخواست‌های ایران تدارک دیدند . . . اما خیلی دیر بود. در آن فاصله زمانی، به ویژه، چون آمریکا به طور روشمندی با سخنرانی محور شرارت اصلاح‌طلبان را متزلزل کرده بود، بازار ایران دچار رکود شده بود و اصلاح‌طلبان هم برای حیات سیاسی خود می‌جنگیدند، حال آنکه تندروها در حمله به آنها دوباره جسور شده بودند. بنابراین تعجبی در کار نبود وقتی کمال خرازی به نمایندگی از ایران از پیشنهاد شش کشور صرف نظر کرد و گفت: شکلات است جک، شکلات.»
 نشست اتمی بعدی در شهر ژنو و در می ۲۰۰۵ برگزار می شد. این نشست آخرین دور مذاکرات دو طرف پیش از انتخابات ریاست جمهوری ایران بود و «نشانه‌های توافق ضعیف تر از همیشه» دیده می شد.
 چندی پس از این نشست بود که ایران اعلام کرد مهرو موم تاسیسات اتمی اش را باز و به تعلیق غنی سازی اورانیوم هم پایان خواهد داد.
 «انتخابات ریاست جمهوری در ژوئن در ایران برگزار می‌شد. این بار توازن قدرت در ایران به کلی تغییر کرده بود. محمود احمدی‌نژاد، شهردار تهران در انتخاباتی برنده شد که کمتر کسی مدعی آزاد و منصفانه برگزار شدن آن بود. جان بولتون و دیگر نئوکان‌های آمریکا آنچه را کشته بودند، درو کردند.»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر