چکیده :این نامه یک درخواست فوری از شما و همه کسانی است که برای شئونات انسانی اهمیت قایلاند، تا از همه راههایی که سودمند میدانید استفاده کنید و جان بیگناهان را نجات دهید و در برابر وقوع جنایتی بایستید که قرار است در حق کسانی مرتکب شوند که شعار انسانیت، صلح و آزادی سر میدهند و به عنوان یک اصل اساسی در زندگی اجتماعی وسیاسیشان به آن پایبنداند....
محمدعلی عمورینژاد، فعال دانشجویی اهل اهواز در بخشی از نامهٔ خود با عنوان «من به دنبال این پرسشم که چرا میخواهند مرا بکشند»، نوشته است: «در ایران شش ماه را در سلولهای انفرادی اطلاعات اهواز تحت انواع شکنجههای جسمی و روحی به سر بردم. سپس مرا به زندان مرکزی کارون منتقل کردند و پس از دو سال در یک دادگاه فرمایشی و ناصالح به اعدام محکوم شدم. من از آن هنگام تاکنون به دنبال پاسخ این پرسش هستم که «چرا میخواهند مرا بکشند؟»
به گزارش کلمه، محمدعلی عمورینژاد، فعال دانشجویی اهل اهواز از زندان اهواز نامهای را منتشر کرده و در آن از رفتارها و برخوردهای فراقانونی نهادهای امنیتی با خود گفته است. وی در بخشی از این نامه نوشته است: “صلح” و “گفتگو”، رویایی است که طی یک دهه از عمرم همراهم بوده و به خاطر آن در زندانهای عراق و ایران گرفتار شده و به یک زندانی بدون مرز تبدیل شدهام.
ماه گذشته، سیدضیاء نبوی عضو سابق انجمن اسلامی دانشگاه نوشیروان، از اعضای فعال شورای دفاع از حق تحصیل و زندانی سیاسی با نگارش نامهای در مورد عمورینژاد، وضعیت خطرناک وی را یادآور شده بود. نبوی در بخشی از نامه خود آورده بود: «راستش وقتی یک محکوم به اعدام در مورد مرگ حرف میزنه اصلا نمیدونم که در برابرش میبایست چی بگم! حس میکنم اصلا در موقعیت برابر و عادلانهای برای گفتوگو نیستیم و این زبونم را بند میآره! تصور میکنم مفاهیمی که برای من ابزارهای سخن سراییاند، در طرف مقابلم شبیه زخمهایی هستند که وجودش را میخراشند»
“محمدعلی عموری” متولد ۱٣۵۶، وبلاگ نویس و فارغ التحصیل رشته مهندسی منابع طبیعی – شیلات و آبزیان از دانشگاه صنعتی أصفهان و فعال دانشجویی و یکی از موسسان نشریه دانشجویی “التراث” در دانشگاه صنعتی اصفهان که به عربی و فارسی منتشر می شد. دبیر دبیرستان های رامشیر و طبق آنچه که برخی رسانه ها ذکر کرده اند، از موسسان موسسه فرهنگی “الحوار” به معنای ” گفتگو” که نام آن برگرفته از سیاست های اصلاح طلبانه دولت خاتمی درباره گفتگوی تمدن ها بود.
او از فعالان دانشجویی است و پس از موج برخورد با این فعالان، در سال ۲۰۰۷ به عراق پناهنده شد. عموری از سوی کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل (UNHCR) به عنوان پناهنده سیاسی پذیرفته شد ولی دولت عراق او را به دلیل ورود غیر قانونی از مرز دستگیر کرد به زندان محکوم شد که بعد از ۳ سال حبس در زندان های عماره و بصره علی رغم داشتن مدارک پناهندگی به مقامات دولت ایران در تاریخ ۱٣ ژانویه ۲۰۱۱ تحویل داده شد.
دیوان عالی کشور در تاریخ ۲۰ دی امسال، حکم اعدام محمد علی عموری و ۴ فعال عرب اهوازی را به اتهام محاربه تایید کرد. هادی راشدی (فوق لیسانس شیمی کاربردی و دبیر شیمی)، هاشم شعبانی (شاعر و دبیر ادبیات عرب و دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه اهواز)، جابر آلبوشوکه (فوق دیپلم کامپیوتر و سرباز وظیفه) و مختار آلبوشوکه (شاغل در یک شرکت سنگ شکن)، از موسسان و اعضای فعال الحوار، در حالی به اتهام محاربه و انجام عملیات مسلحانه و اقدام علیه امنیت ملی، از سوی شعبه ٣۲ دیوان عالی کشور به ریاست قاضی رضا فرج اللهی به اعدام با چوبه دار محکوم شده اند که در جلسات متعدد دادرسی، اعلام کرده اند که پس از ماه ها شکنجه شدید، مجبور به انجام اعترافات دروغین درباره دست داشتن در عملیات مسلحانه و براندازی شده اند.
متن کامل نامه ی این فعال مدنی محکوم به اعدام که در اختیار کلمه قرار گرفته را با هم می خوانیم:
با سلام و درود نیکو
نامهام را با واژهای آغاز میکنم که از واقعیتهای تلخ زندگی مان به دور است. این واژه مصداق خود را از دست داده و آن را نمییابیم مگر در میان مفاهیمی که دیگر بوی هستی نمیدهد.
آری”سلام یا صلح” را میگویم که نام وبلاگام در شبکه جهانی اینترنت است و معنای عشق وآشتی را به عنوان اصلی اساسی برای هر نوع عمل انسانی در جامعه با خود دارد. من پس از پایان دوره دانشگاه همراه با شماری از فعالان فرهنگی شهر خلفیه (واقع در جنوب ایران) یک سازمان مردم نهاد (ان جی او) به نام سازمان “الحوار” یا گفتگو تشکیل دادیم که زیر نظر سازمان جوانان وابسته به نهاد ریاست جمهوری در دوره محمد خاتمی رییس جمهور سابق ایران قرار داشت. سازمان “الحوار” در عرصه توسعه انسانی و تقویت پایه علمی دانش آموزان شهرمان فعالیت میکرد که اساسا منطقهای دور افتاده، فقیر و از کمترین امکانات آموزشی محروم است و از بیکاری و اعتیاد گسترده رنج میبرد.
“صلح” و “گفتگو”، رویایی است که طی یک دهه از عمرم همراهم بوده و به خاطر آن در زندانهای عراق و ایران گرفتار شده و به یک زندانی بدون مرز تبدیل شدهام. شاید تنها گناهی که مرتکب شدهام گفتن “نه” به همه کسانی است که مانع برپایی یک جامعه آزاد میشوند. جامعهای که در آن، انسان بتواند تا ستیغ اندیشه پیشرفت کند و همه چهارچوبهای مانع رشد و توسعه انسانی را کنار نهد.
من سفرم را آغاز کردم تا برای از میان برداشتن دیوارهایی که فرهنگها را از هم جدا میکند و مانع پیوندهای انسانی میشود، بکوشم. دیوارهایی که ظاهر فریبندهاش را با رنگ و روی دروغین و به واسطه مفاهیم آمیخته با نفرت بر ملتها تحمیل میکند و کوشش فراوان دارد تا واژگان نویدگر عشق و صلح را از میان آدمیان بزداید.
من در دسامبر ۲۰۰۷ هنگامی که رهسپار دفتر ویژه پناهندگان سازمان ملل در عراق بودم دستگیر شدم. من و دو تن دیگر از دوستانام به علت عبور غیر قانونی از مرز عراق، هر یک به پنج سال زندان محکوم شدیم که طی زندان، بلاهای فراوانی بر سرمان رفت که کلمات قادر به وصف آنها نیست. در زندان مرکزی شهر “عماره” یکی از دوستانمان را از دست دادیم زیرا به علت سکته قلبی و نبود امکانات پزشکی در زندان در گذشت.
اما دوستانمان در سازمانهای بین المللی حقوق بشر، پشت ما را خالی نکردند و چندین نامه حمایت آمیز از آنان دریافت کردیم. بر اثر مکاتبات آنها بود که دفتر سازمان ملل، موضوع پناهندگی مرا پذیرفت. اما پس از سه سال و اندی زندان، مقامهای عراقی مرا به اجبار به مقامهای ایرانی تسلیم کردند. آنان به شکلی شگفت آمیز و بر خلاف همه معاهدات بین المللی مرا به ایران باز گرداندند.
در ایران شش ماه را در سلولهای انفرادی اطلاعات اهواز تحت انواع شکنجههای جسمی و روحی به سر بردم. سپس مرا به زندان مرکزی کارون منتقل کردند و پس از دو سال در یک دادگاه فرمایشی و ناصالح به اعدام محکوم شدم. من از آن هنگام تاکنون به دنبال پاسخ این پرسش هستم که “چرا میخواهند مرا بکشند؟”
این نامه یک درخواست فوری از شما و همه کسانی است که برای شئونات انسانی اهمیت قایلاند، تا از همه راههایی که سودمند میدانید استفاده کنید و جان بیگناهان را نجات دهید و در برابر وقوع جنایتی بایستید که قرار است در حق کسانی مرتکب شوند که شعار انسانیت، صلح و آزادی سر میدهند و به عنوان یک اصل اساسی در زندگی اجتماعی وسیاسیشان به آن پایبنداند.
شاید رویاها تحقق نیابند اما میتوانیم بذر امید را در دل نسلهای آینده که خواهان تحقق آن هستند غرس کنیم.
من از صلح آغاز کردم و برای صلح زیستم و در نهایت، صلح و سلام بر شما باد.
محمد علی عمورینژاد
بهمن ۱۳۹۱
زندان کارون
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر